20 آذر 85، چند روزی از روز دانشجو گذشته و آقای احمدی نژاد قرار است که با دانشجویان دانشگاه امیر کبیر دیدار کند ...
خدا خیرش بدهد آقای هاشمی رفسنجانی را، زمان ایشان جایگاه ریاست جمهوری، مثل بقالی سر کوچه نبود که هر ننه قمری پیدا شود و به بهانه گران شدن گوجه و سیب زمینی، داد و فریاد براه بیاندازد ... آقایان و خانمهای دانشجو هم حواسشان کاملا جمع بود و بیش از گلیمشان، پایشان را دراز نمیکردند. فقط یه چند باری برو بچ دفتر تحکیم، بیانیهای صادر کردند و از این قبیل حرفها...
تا اینکه نوبت به سید اصلاحات آقای خاتمی رسید. ایشان البته با دانشجویان خیلی قاطی شدند. جو آن سالها هم حسابی در دست حامیان همین آقا سید بود. بنده دانشجو بودم و دانشگاه هم زیر چکمه اصلاح طلبان. تا میگفتی خاتمی، چند تا مشت زیر چانه ات منتظر بود که ادامه حرفت را بگویی. آنوقت هم مجبور بودی بگویی، دوستت دارم ...
خلاصه، قطار اصلاحات کم کم به مسیرش ادامه داد تا اینکه مسافرانش به این نتیجه رسیدند که خاتمی هم باید از قطار پیاده شود و آن وقت بود که همان دانشجویان حامی خاتمی، با اشاره مسافران شورشی قطار ، در مراسم 16 آذر به سید ما بد و بیراه گفتند و او را هو کردند. کار به جایی رسید که آقای خاتمی که آزارش به مورچه هم نمیرسید، با اشاره به کسانی که در سالن سروصدا میکردند گفت: « آدم باشید، کاری نکنید که دستور بدهم شما را از سالن بیرون کنند » اما کار از این حرفها گذشته بود ...
حالا هم مثل اینکه نوبت احمدی نژاد شده است. نمی خواهم آه و ناله کنم . خودم را به گریه بیندازم و به آنانی که گستاخانه به رییس جمهور یک ملت توهین کردند، بد و بیراه بگویم. قصد ندارم که خودم را نماینده جریان حامی احمدی نژاد قلمداد کنم و از ایشان دفاع کنم. نمی خواهم بگویم که احمدی نژاد با بقیه فرق دارد و .....
من هم با نظر دانشجویانی که فریاد زدند « مرگ بر دیکتاتور » موافقم. آری احمدی نژاد دیکتاتور است. اصلا تمام حرفهایش، بوی فاشیسم میدهد. احمدی نژاد دیکتاتور است، چون همه شایعاتی که درباره اش ساخته بودند، درست از آب درآمده. می گفتند اگر او بیاید، پیاده روها دوطرفه میشود و شد. میگفتند اگر او رأی بیاورد، کلاسهای درس دانشگاه را برزنت میکشد و کشید. میگفتند اسم سمند را به ذوالجناح تغییر میدهد و داد. پیاده روها را هم که دو طرفه کرد. دیگر منتظر چه چیزی هستید آیا همینها برای اثبات دیکتاتوری او کافی نیست؟ آیا منتظر این هستید که یکباره شمشیری به دست بگیرد و دستور دهد که گردن همه مخالفانش باید قطع شود؟ آیا منتظر این هستید که در انتخابات آینده تقلب کنند و تمام حامیان رییس جمهور را برنده انتخابات اعلام کنند؟
من تعجب می کنم چرا با وجود اینکه همه ملت این را میدانند که احمدی نژاد دیکتاتور است باز هم او را دوست دارند؟ چرا مثل دانشجویان فهیم و آگاه ما، او را هو نمی کنند؟ چرا عکسش را آتش نمیزنند ؟ چرا نارنجک صوتی جلوی جایگاه سخنرانیش پرت نمیکنند؟ چرا کفش و کیف و ناخنگیر به سمت او پرتاب نمیکنند؟عجب ملتی!
یادتان هست؟شبهای انتخابات که نمایندههای کاندیداهای ریاست جمهوری با هم مناظره میکردند ؟ نماینده آقای هاشمی رفسنجانی چقدر خون دل خورد تا به این ملت بگوید، بابا جان این احمدینژاد به درد ریاست جمهوری نمیخورد. اصلا تیپ و قیافهاش مال این حرفها نیست. بنده خدا، آقای کروبی بعد از بیست و پنج سال تکیه زدن بر تمام کرسی های تصمیم گیری این مملکت، تازه به فکرش رسیده بود که میتوان ماهیانه به هر ایرانی 50 هزار تومان داد، اما آن چرت لعنتی کار دستش داد ...
راستی، آقای معین داشت یادم میرفت. نماینده جنبش اصلاحات و دانشجویان آگاه ! نزدیک بود که ریشه هرچی شورای نگهبان و صدا و سیما و نیروی انتظامی و قوه قضاییه و وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج و .... را بزند و ما را نجات دهد ... بنده خدا یک کمی غافلگیر شد. او اگر می دانست که شعارهای تند و تیزش از تلویزیون پخش خواهد شد، حرفهای بیشتری برای گفتن داشت ...
اما احمدی نژاد. بعد از مدتها تماشای سریالهای تکراری و دیدن چهره هایی که روزی هزار بار آنها را در همه بخشهای خبری همه شبکه های تلویزیونی میدیدیم، مردی آمد که چهره اش ، نوع حرف زدنش ، لباس پوشیدنش، با بقیه فرق داشت، خودش را بالاتر از بقیه افراد جامعه نمی دانست و ...
خلاصه کنم . من احمدی نژاد را دوست دارم. نه به خاطر اینکه قرار بود پول نفت را سر سفرهایمان بیاورد، نه بخاطر اینکه قرار بود با فقر و فساد و بی عدالتی مبارزه کند و ...
من احمدی نژاد را دوست دارم، فقط و فقط بخاطر اینکه ما را از شر این چهره های تکراری نجات داد!